سراب مجاهدین

کسانیکه زمانی همه چیزشان بدست سازمان به تاراج رفت خواهان بازگشت اسرای تحت اسارت این سازمان وحمایت از خانواده های آنان برای ملاقات فرزندان خود می باشند

سراب مجاهدین

کسانیکه زمانی همه چیزشان بدست سازمان به تاراج رفت خواهان بازگشت اسرای تحت اسارت این سازمان وحمایت از خانواده های آنان برای ملاقات فرزندان خود می باشند

عملکرد سازمان مجاهدین در انقلاب ایران

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ب.ظ
سازمانی که بعدها مسعود رجوی آن را رهبری کرد، اساساً سازمان مجاهدین خلق بنیانگذاری شده توسط حنیف و سعید محسن نبود، بلکه معجون دیگری بود از قدرت طلبی، انحصارطلبی و جنبشی برای ارضای حس قدرت طلبی مردی جوان بنام مسعود رجوی که حالا بعد از کشته شدن بنیانگذاران خود را وارث یک سازمان عریض و طویل با انبوهی دستاورد و اقبال عمومی یافته بود. رجوی جوان خود را در قد و قامت رهبری ایران می دید..




سازمان مجاهدین خلق ایران اساساً سازمانی برای رهبری کردن جامعه نبود، زیرا رهبران و بنیانگذاران این سازمان غالباً جوانانی بودند، پرشور و انقلابی، اما احساساتی و تأثیر پذیرفته از انقلابات مارکسیستی و لنینیستی در جهان، که در بهترین تعریف می توان آنان را یک جنبش چریکی جوان و پرشور قلمداد نمود، مانند چریک های فدایی خلق و سایر گروههایی که اساساً الهام گرفته و وام گرفته از جنبش های چریکی مانند نمونه کوبا به رهبری فیدل کاسترو و ارنستو چگوارا (که البته حالا همه آنها هم بعد از دهه ها مقابله با امپریالیزم و دست و پنجه نرم کردن با تحریم ها و انزوای بین المللی رفته رفته به دامان امپریالیزم بر می گردند).

منظورم این است که حتی در خوش بینانه ترین نگاه و فرض بر اینکه سازمان مجاهدین هیچگونه انحرافی از مواضع اصولی خود نداشت و همچنان بر محور صداقت و فدای درون تشکیلاتی خود استوار بود، باز هم توان رهبری جامعه ای مانند ایران با هزاران سال تمدن و فرق مذهبی را نداشت، ولی این سازمان نوپا قبل از پیروزی انقلاب دچار ضربات متعددی از جانب ساواک گردید و بلحاظ درون تشکیلاتی هم دچار اختلاف و انشعاب گردید تا جائیکه دیگر حتی اثری از آن سازمان اولیه وجود خارجی نداشت، خصوصاً آنکه رهبران اولیه هم اعدام و تیرباران شدند.

سازمانی که بعدها مسعود رجوی آن را رهبری کرد، اساساً سازمان مجاهدین خلق بنیانگذاری شده توسط حنیف و سعید محسن نبود، بلکه معجون دیگری بود از قدرت طلبی، انحصارطلبی و جنبشی برای ارضای حس قدرت طلبی مردی جوان بنام مسعود رجوی که حالا بعد از کشته شدن بنیانگذاران خود را وارث یک سازمان عریض و طویل با انبوهی دستاورد و اقبال عمومی یافته بود. رجوی جوان خود را در قد و قامت رهبری ایران می دید، حال آنکه نه سن او اقتضای این کار را می کرد و نه صلاحیت، ایدئولوژیک و روانشناختی او اجازه چنین کاری را می داد، اما آنان جامعه را به سمت هرج و مرج و کشتار سوق دادند تا جائیکه یک متجاوز بیگانه و دیکتاتور خیره سر بنام صدام حسین به خود اجازه داد تا خاک این سرزمین را اشغال کرده و شعار اشغال سرزمین ایران و جنگ قادیسم را سر بدهد و خاک، جان و مال مردم را مورد تعرض و تجاوز خود قرار دهد. داستان کج روی ها و خیانت این سازمان مثنوی هفت من کاغذ است که جای بحث های جداگانه دارد.
5 بهمن 94

    نویسنده: سینا سپهر

منبع: پرونده سیاه 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۰۶
مانی احمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی