سازمانی که تیشه بر ریشه خود می زند
پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۱۷ ق.ظ
سؤال مهم و همیشگی از رهبران فعلی سازمان
این است که آیا آنان نمی دانند که یک سازمان و جنبش با تکیه بر نیروهای
جوان، بالنده و پویا می تواند بصورت انقلابی و قدرتمند ظاهر شود؟! چرا
تاکنون سازمان نتوانسته است نیروهای جوان و تازه نفس را جذب کند (این
سازمان نه تنها قادر به جذب نیروهای جوان نبوده، بلکه نیروهای جوانی که
فرزندان نسل اول این سازمان هستند نیز تمایلی به ماندن در مناسبات آنان
ندارند)،


سازمان مجاهدین خلق که در دهه 40 شمسی آغاز
به فعالیت نموده است. در ابتدای فعالیت خود سازمانی جوان، پویا و روشنفکر
بود. سازمانی که با اتکاءِ به روحیه جسور و جوانی دانشجویان مسلمان توانست
جبهه هواداری گسترده ای را در ایران و در فاصله ای کوتاه و با وجود خفقان
شاهنشاهی بوجود بیاورد.
گرچه این سازمان بعدها و بارها مورد تغییر و انشعاب های گسترده قرار گرفت، ولی در حال حاضر اعضاءِ و مسئولان آن نه تنها از میان جوانان پرشور و انقلابی نیستند، بلکه عده ای فسیل و پیرمرد سالخورده هستند که افکار و آرایشان مربوط به دهه های 40 و50 می باشد.
سؤال مهم و همیشگی از رهبران فعلی سازمان این است که آیا آنان نمی دانند که یک سازمان و جنبش با تکیه بر نیروهای جوان، بالنده و پویا می تواند بصورت انقلابی و قدرتمند ظاهر شود؟! چرا تاکنون سازمان نتوانسته است نیروهای جوان و تازه نفس را جذب کند (این سازمان نه تنها قادر به جذب نیروهای جوان نبوده، بلکه نیروهای جوانی که فرزندان نسل اول این سازمان هستند نیز تمایلی به ماندن در مناسبات آنان ندارند)، فرزندان نسل اول و کلیدی سازمان مانند فرزندان عباس داوری، مهدی فیروزیان، داعی السلام، اسفندیار محتسبی، پناهی، رحمانی و... که در حال حاضر بعنوان دشمنان سازمان فعالیت می کنند و عده ای هم که بالاجبار در مناسبات هستند، همگی بریده، سرخورده و مسئله دارند.
این سازمان نه تنها از میان جوانان ایرانی قدرت جذب ندارد، بلکه همانهایی را که سالها بدلیل رابطه خونی و خانوادگی با این سازمان ارتباط داشته اند، فوج فوج از دست می دهد.
آیا رهبران سازمان نمی دانند که با این رویه و روش اداره سازمان، تیشه بر ریشه خود می زنند؟!
آنان نه تنها قدرت جذب نیرو ندارند، بلکه نیروهای فعلی خود را در عراق و سایر کمپ ها و مقرهای سازمان تحت فشار مباحث بیهوده و مخربی مانند انقلاب ایدئولوژیک قرار داده و هر نوع رابطه و عواطف جنسی و خانوادگی را بر آنان حرام کرده اند و انتظار دارند صفوف نیروهایشان دچار ریزش نشود.
رهبران سازمان مجاهدین را چه شده است که اینگونه کمر به نابودی ته مانده سازمان مجاهدین بسته اند؟ واقعیت این است که نسل اول مجاهدین که در حال حاضر بدلیل کهولت سن و بیماری های مهلک در معرض مرگ می باشند، فرصت زیادی برای ریاست و فرماندهی نخواهند داشت و دیر یا زود با مرگ آنان پرونده سازمان برای همیشه بسته خواهد شد.
محمود قائمشهر، ابراهیم ذاکری، فرمانده فتح الله و... از نسل اول مجاهدین بر اثر بیماری جان سپردند و مهدی ابریشمچی، رضایی، محدثین، عطایی و... نیز در صف مرگ هستند؛ پس این سازمان به چه چیز و چه کسی دلخوش کرده است که اینگونه هر سال تابلوی سرنگونی ترسیم می کند و دم از انقلاب و تغییر، مقاومت و ارتش آزادیبخش می زند؟
بر فرض مثال و فرض محال هم اگر بعد از سالها آنان موفق به سرنگونی شوند با چه کسانی و چه نیروهایی می خواهند مملکت را اداره و رهبری کنند؟ آیا این سازمان ابتر و بی دنباله قدرت تفکر و تعقل را از دست داده است که با این سازماندهی زهوار در رفته اینهمه شعار مقاومت، تغییر و انقلاب می دهد؟!
منبع: سایت برونده سیاه
گرچه این سازمان بعدها و بارها مورد تغییر و انشعاب های گسترده قرار گرفت، ولی در حال حاضر اعضاءِ و مسئولان آن نه تنها از میان جوانان پرشور و انقلابی نیستند، بلکه عده ای فسیل و پیرمرد سالخورده هستند که افکار و آرایشان مربوط به دهه های 40 و50 می باشد.
سؤال مهم و همیشگی از رهبران فعلی سازمان این است که آیا آنان نمی دانند که یک سازمان و جنبش با تکیه بر نیروهای جوان، بالنده و پویا می تواند بصورت انقلابی و قدرتمند ظاهر شود؟! چرا تاکنون سازمان نتوانسته است نیروهای جوان و تازه نفس را جذب کند (این سازمان نه تنها قادر به جذب نیروهای جوان نبوده، بلکه نیروهای جوانی که فرزندان نسل اول این سازمان هستند نیز تمایلی به ماندن در مناسبات آنان ندارند)، فرزندان نسل اول و کلیدی سازمان مانند فرزندان عباس داوری، مهدی فیروزیان، داعی السلام، اسفندیار محتسبی، پناهی، رحمانی و... که در حال حاضر بعنوان دشمنان سازمان فعالیت می کنند و عده ای هم که بالاجبار در مناسبات هستند، همگی بریده، سرخورده و مسئله دارند.
این سازمان نه تنها از میان جوانان ایرانی قدرت جذب ندارد، بلکه همانهایی را که سالها بدلیل رابطه خونی و خانوادگی با این سازمان ارتباط داشته اند، فوج فوج از دست می دهد.
آیا رهبران سازمان نمی دانند که با این رویه و روش اداره سازمان، تیشه بر ریشه خود می زنند؟!
آنان نه تنها قدرت جذب نیرو ندارند، بلکه نیروهای فعلی خود را در عراق و سایر کمپ ها و مقرهای سازمان تحت فشار مباحث بیهوده و مخربی مانند انقلاب ایدئولوژیک قرار داده و هر نوع رابطه و عواطف جنسی و خانوادگی را بر آنان حرام کرده اند و انتظار دارند صفوف نیروهایشان دچار ریزش نشود.
رهبران سازمان مجاهدین را چه شده است که اینگونه کمر به نابودی ته مانده سازمان مجاهدین بسته اند؟ واقعیت این است که نسل اول مجاهدین که در حال حاضر بدلیل کهولت سن و بیماری های مهلک در معرض مرگ می باشند، فرصت زیادی برای ریاست و فرماندهی نخواهند داشت و دیر یا زود با مرگ آنان پرونده سازمان برای همیشه بسته خواهد شد.
محمود قائمشهر، ابراهیم ذاکری، فرمانده فتح الله و... از نسل اول مجاهدین بر اثر بیماری جان سپردند و مهدی ابریشمچی، رضایی، محدثین، عطایی و... نیز در صف مرگ هستند؛ پس این سازمان به چه چیز و چه کسی دلخوش کرده است که اینگونه هر سال تابلوی سرنگونی ترسیم می کند و دم از انقلاب و تغییر، مقاومت و ارتش آزادیبخش می زند؟
بر فرض مثال و فرض محال هم اگر بعد از سالها آنان موفق به سرنگونی شوند با چه کسانی و چه نیروهایی می خواهند مملکت را اداره و رهبری کنند؟ آیا این سازمان ابتر و بی دنباله قدرت تفکر و تعقل را از دست داده است که با این سازماندهی زهوار در رفته اینهمه شعار مقاومت، تغییر و انقلاب می دهد؟!
منبع: سایت برونده سیاه
۹۵/۰۴/۱۷