سند تازه از همکاری رجوی با ساواک در به دام انداختن حنیف نژاد
در بخشی از مصاحبه ای که ایرج مصداقی در باره چگونگی به دام افتادن و کشته شدن حمید اشرف
توسط ساواک با یکی از اعضای اداره سوم ساواک به نام پرویز معتمد انجام
داده است، وی اشاره ای هم به همکاری های رجوی با ساواک دارد. معتمد در
معرفی خود می گوید: در خردادماه ۱۳۳۸ به خدمت سازمان اطلاعات و امنیت کشور
(ساواک) که وابسته به نخستوزیری بود، درآمدم.
دوره حفاظتی را در
دانشکده ساواک طی کردم. دورههای رنجری و چتربازی را نیز گذراندم. در
تیرماه ۱۳۳۹ از بخش آموزش به امنیت داخلی منتقل شدم. بین سالهای ۱۳۳۹ تا
۱۳۴۱ عملیات رزمی را پشت سر گذاشتم. در شهریور ۱۳۴۱ به اداره کل سوم منتقل
شدم که در ارتباط با امنیت داخلی بود. در همین رابطه مأمور خدمت در «کمیته
قزلقلعه» شدم. سپس به «کمیته اوین» انتقال یافتم. در حمله به فیضیه قم،
دستگیری خمینی و تبعید او، سرکوب غائله ۱۵ خرداد و غائله فارس شرکت داشتم.
از سال ۱۳۵۰ تا ۲۶ دیماه ۱۳۵۶ که از کشور خارج شدم در کمیته مشترک ضد
خرابکاری مشغول خدمت بودم. در دستگیری تعداد زیادی از چریکهای فدایی خلق و
مجاهدین و همچنین حمله به خانههای تیمی آنها شرکت داشتم.
در آذرماه
۱۳۵۴ همکاریام با بخش ۳۸۱ آغاز شد. ریاست این بخش را مرحوم محمد نوید که
اعدام شد به عهده داشت. یکی از وظایف این بخش جمع آوری اطلاعات از بخشهای
بازجویی و درج در بولتن شرف عرضی بود. یکی دیگر از وظایف این بخش مسئولیت
تیمهای تعقیب و مراقبت و شنود بود. وظیفه من در این بخش پیگیری ترور
شخصیتهای سیاسی و نظامی و دستگیری افرادی که مرتکب قتل شده و از صحنه
گریخته بودند، بود.
از تیرماه ۱۳۵۴ تا روز خروجم از ایران مسئولیت
تیمهای تعقیب و مراقبت و شنود از سوژههای مورد نظر کمیته مشترک را عهده
دار بودم. این قسمت زیر نظر رئیس گروه اطلاعات کمیته مشترک و بهمن نادری
پور مسئول دفتر کمیته مشترک بود.
تأکید معتمد بر همکاریهای رجوی با ساواک پس از اذعان پرویز ثابتی به همکاریهای مسعود و کاظم رجوی با ساواک، سند دیگری در باره همکاری رجوی با سازمان اطلاعاتی رژیم پهلوی به ویژه برای به دام انداختن محمد حنیف نژاد به حساب می آید.
«حالا امروز که بعد از این همه سال به گذشته فکر میکنید نظرتون راجع به حمید اشرف چیست؟
من
باهاش مبارزه کردم. از خواب و خوراک و زندگیم برای مبارزه با او و امثال
او گذشتم. شما زندگی من را دیدید و میدانید چه میگویم. او هم با من و ما
مبارزه کرد. با این حال من برایش احترام قائلم. حمید اشرف و امثال او را
نباید با فرخ نگهدار و «اکثریتی»ها یکی گرفت. عباس مفتاحی مرد واقعی بود.
خشونت کرده بود، آدم کشته بود. اما مرد واقعی بود. مردانه مبارزه کرد مثل
حمید اشرف. کاش آن شرایط پیش نمیآمد.
راستش ما و حمید اشرف و چریکهای
فدایی خلق دوتایی باختیم. اگر آنها موفق میشدند ما مشکل خاصی نداشتیم.
منتهی متأسفانه یک دفعه خمینی زد و پیروز شد و «اکثریتیها» هم روی دست
اینها بلند شدند. فکرش را بکن از «حمید اشرف» و ... برسی به فرخ نگهدار و
... بابا یک موی گندیده آنها به هزارتا اینها میارزید. دشمنات بودند
اما قابل احترام بودند.
مسعود رجوی هم همینطور. نباید اینها را با
مسعود رجوی و امثال او یکی گرفت. بدیع زادگان کجا و این ها کجا؟ البته بگم
بدیعزادگان را ساواک دستگیر نکرد، گیر اطلاعات شهربانی افتاده بود.
خود
من اون موقع عملیاتی بودم. همین مسعود رجوی را با ماشین گشت میبردم تو
خیابان که آدرس نشان بدهد. خانه محمد حنیفنژاد رهبر مجاهدین به اتفاق
محمد حیاتی که الان در لیبرتی است را او لو داد. من رنگ در خانه دقیق یادم
هست. من در دستگیری حنیف نژاد شرکت داشتم. به خاطر همین همکاریها بود که
با تلاش مسئولان ساواک، رجوی تخفیف مجازات گرفت. اسنادش را خودتان دیدید.
چرا ساواک برای بقیه چنین کاری نکرد؟ حالا هی نشسته میگوید من ۱۲۰ هزار تا
شهید دادم، خوب دادی که چی؟ دنبهات کو؟ عاقبت چی شد؟
وحید افراخته،
ماهها در اختیار من بود. تو عملیات دستگیری ابراری و داستان مغازه خشک
شویی و ... من بدون اطلاع مسئولان ساواک با مسئولیت خودم به او مسلسل دادم.
وقتی اعدامش کردند من گریه کردم. احمدرضا کریمی هم در اختیار من بود.
داستان
برای گفتن زیاد است. من در سیاهکل هم بودم. البته هیچ دخالتی در آنجا
نداشتم. من به همراه بهمن نادری پور به آنجا رفته بودم. ما فقط مدارک و
... را جمع کردیم. همه چی تحت نظر ژاندارمری و تیمسار محققی دایی خود شما
یکی از شریفترین افسران ارتش ایران بود. البته من افتخار این را داشتم که
مدتی در خدمت ایشان باشم.»
*مصداقی یادآور می شود این گفتگو در نوامبر ۲۰۱۳ در پاریس انجام شده است.