بیت منتظری، پیراهن عثمان، ماجرای اعدام ها
چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۳۹ ق.ظ
گر سازمان مجاهدین خلق این همه برای اعضای
خودش و جان آنان ارزش قائل است، پس این همه اعدام، شکنجه و زندان تشکیلاتی
برای چه بوده است؟ چرا این همه جداشده از صفوف سازمان مجاهدین خلق داریم که
همگی آثار شکنجه و ضرب و شتم تشکیلاتی مجاهدین خلق را بر جسم خویش به
یادگار دارند؟
منبع: سایت پرونده سیاه
این روزها و با انتشار سخنان منتظری توسط فرزندش، سازمان مجاهدین خلق پیراهن عثمان را بر نیزه کرده و کوچه به کوچه، خیابان به خیابان و کشور به کشور بر سر دست کرده و می چرخاند.
اما در ورای این همه اشک تمساح های سازمان، یقه درانی ها و بازی ننه من غریبم آنان، دو سؤال بزرگ نهفته است.
اول اینکه اگر سازمان مجاهدین خلق این همه برای اعضای خودش و جان آنان ارزش قائل است، پس این همه اعدام، شکنجه و زندان تشکیلاتی برای چه بوده است؟ چرا این همه جداشده از صفوف سازمان مجاهدین خلق داریم که همگی آثار شکنجه و ضرب و شتم تشکیلاتی مجاهدین خلق را بر جسم خویش به یادگار دارند؟ چرا علیرغم شکایت های متعدد و اعتراض مجامع حقوق بشری رهبری سازمان در برابر این اعمال ضد بشری، سکوت کرده و جوابگو نیست؟ چگونه است که وقتی میلیشیاهای سابق در تشکیلات، دچار سؤال، ابهام و یا تناقض ایدئولوژیک شده اند، دستور اعدام و زندان آنها صادر می شود، ولی در قبال اعدام آنان توسط جمهوری اسلامی ایران این همه سوز و گداز می کنید؟!
اما سؤال دوم این است: سازمانی که دست در خون 17 هزار شهروند ایرانی در کوچه و خیابان داشته و دارد، چگونه می تواند معترض اعدام تعدادی توسط یک دولت گردد؟ سازمانی که هنوز به قدرت نرسیده است و ارکان قدرت در یک کشور را بدست نگرفته است، دستش در خون و ترور هزاران شهروند غیرنظامی است، چگونه می تواند نقش دایه مهربانتر از مادر را در بیاورد؟! در ابتدا فقط جداشدگان می توانستند عمق جنایت و افکار ضد بشری سازمان مجاهدین را توضیح داده و به جهانیان معرفی کنند، اما امروز دیگر تمام دنیا می داند که سازمان مجاهدین خلق، یک سازمان و فرقه تروریستی است که برای جان انسان ها ارزش قائل نبوده و به سادگی اعضای فرقه خود را به اعدام و زندان محکوم می کند.
خانواده های اعضای سازمان خود گواهی بر این مدعا هستند که سازمان مجاهدین خلق و فرقه بدنام رجوی هیچ بویی از انسانیت و وجدان انسانی نبرده است، زیرا این خانواده های چشم انتظار که بی صبرانه منتظر دیدار و در آغوش کشیدن عزیزان در بند خود می باشند، همواره با سد بزرگ بی رحمی و بی وجدانی سران سازمان برخورد کرده و خواسته آنان بعد از سالها اجرا نمی گردد.
حال بهتر است این فرقه جهنمی خفه خون گرفته و این همه شعار دروغین برای اعدام های دهه 60 سر ندهد، زیرا کیست که نداند عامل و محرک اصلی همان اعدام ها هم بصورت غیرمستقیم همین رهبران سازمان مجاهدین بودند.
این روزها و با انتشار سخنان منتظری توسط فرزندش، سازمان مجاهدین خلق پیراهن عثمان را بر نیزه کرده و کوچه به کوچه، خیابان به خیابان و کشور به کشور بر سر دست کرده و می چرخاند.
اما در ورای این همه اشک تمساح های سازمان، یقه درانی ها و بازی ننه من غریبم آنان، دو سؤال بزرگ نهفته است.
اول اینکه اگر سازمان مجاهدین خلق این همه برای اعضای خودش و جان آنان ارزش قائل است، پس این همه اعدام، شکنجه و زندان تشکیلاتی برای چه بوده است؟ چرا این همه جداشده از صفوف سازمان مجاهدین خلق داریم که همگی آثار شکنجه و ضرب و شتم تشکیلاتی مجاهدین خلق را بر جسم خویش به یادگار دارند؟ چرا علیرغم شکایت های متعدد و اعتراض مجامع حقوق بشری رهبری سازمان در برابر این اعمال ضد بشری، سکوت کرده و جوابگو نیست؟ چگونه است که وقتی میلیشیاهای سابق در تشکیلات، دچار سؤال، ابهام و یا تناقض ایدئولوژیک شده اند، دستور اعدام و زندان آنها صادر می شود، ولی در قبال اعدام آنان توسط جمهوری اسلامی ایران این همه سوز و گداز می کنید؟!
اما سؤال دوم این است: سازمانی که دست در خون 17 هزار شهروند ایرانی در کوچه و خیابان داشته و دارد، چگونه می تواند معترض اعدام تعدادی توسط یک دولت گردد؟ سازمانی که هنوز به قدرت نرسیده است و ارکان قدرت در یک کشور را بدست نگرفته است، دستش در خون و ترور هزاران شهروند غیرنظامی است، چگونه می تواند نقش دایه مهربانتر از مادر را در بیاورد؟! در ابتدا فقط جداشدگان می توانستند عمق جنایت و افکار ضد بشری سازمان مجاهدین را توضیح داده و به جهانیان معرفی کنند، اما امروز دیگر تمام دنیا می داند که سازمان مجاهدین خلق، یک سازمان و فرقه تروریستی است که برای جان انسان ها ارزش قائل نبوده و به سادگی اعضای فرقه خود را به اعدام و زندان محکوم می کند.
خانواده های اعضای سازمان خود گواهی بر این مدعا هستند که سازمان مجاهدین خلق و فرقه بدنام رجوی هیچ بویی از انسانیت و وجدان انسانی نبرده است، زیرا این خانواده های چشم انتظار که بی صبرانه منتظر دیدار و در آغوش کشیدن عزیزان در بند خود می باشند، همواره با سد بزرگ بی رحمی و بی وجدانی سران سازمان برخورد کرده و خواسته آنان بعد از سالها اجرا نمی گردد.
حال بهتر است این فرقه جهنمی خفه خون گرفته و این همه شعار دروغین برای اعدام های دهه 60 سر ندهد، زیرا کیست که نداند عامل و محرک اصلی همان اعدام ها هم بصورت غیرمستقیم همین رهبران سازمان مجاهدین بودند.
۹۵/۰۶/۰۳